باز  محر م  شد  و جلوه  امر  بمعر  و  ف  حسینی  فرا   ر سید

عد ه  ئی  میگو  یند   این  ماه  پیرو  زی  خون   حسین  ابن  علی  بر شمشیر  یزید یان  زمانهای کذشته وحال و آینده ها میباشد ودر این امر اسرار دارند  که به پاس احترام حسین  خونهای خود  و  دیگران  را بهر شکل بریزند

ضمن  احترام  به  عقاید آ نان  و  چنین اعتقا  د ا تی که عقل سلیم آن را رد میکند

و لی  افراد بیشماری نیز  چون  اینجا نب   ایمان  داریم  عقل  وخرد  و اعتقاد حسین  بر حقا نیت    قر آن در  کلام رسول خدا جا داشت و به این علت  بر شمشیر های حکو مت یزیدیان زمان یروز شد

وبه  همین دلیل از زبان گل  میخو  ا ننیم

گل  گفت که من صفات  عا  لی  دارم  =  با  آ ل ر سول  همنشینی  دارم

ر نگم ز محمد  ا ست  و بو یم زعلی  =  خُسلق  حسن  و خو ی حسینی دارم

یعنی برای نشان دادن  مقام  والا  ی آ زادی  انسان  چون  حَسَن  گل دوستی  بطرف دشمن  دراز میکنیم

و اگر  لازم  شد چون حُسین  و یا  ران  حُسین   گل  برگ  هایما ن   را  پر پر  میکنیم تا بزر گل های   آ ینده باقی بما  ند وگلذار حریت و            آ زادی انسان  همیشه  سر  سبزو خرم  باقی  بماند

درود بر حسین  ویا  ران  حسین

به مناسبت فرا رسیدن مهر ماه وبازشدن مدرسه ها

دوبیت شعر اولی از ملک الشعرا دومی از شاعری معروف

سر مشسق میدهم به کو چولوهای موی سپید شده در حال سکرات  رجعت بعالم بالا

اولی -هرکسی غا فل ز آ ینده شود*** در بر آ یندگاتن بنده شود

دومی- ایکه با من بدو با خود بدو با  خلق خدا بد*** آخر قدمی راست بنه ای همه جات بد

شکل دومش- ایکه با من کج و با خود کج و با خلق خدا کج*** آخر قدمی راست بنه ای همه جات کج

به شتر گفتند چرا گردنت کجه *** گفت دا داشس جون فکر میکنی کجام راسته

وسر مشق بعدی

اول-درسال 1315 که بنده وارد سن 8 سالگی رسیده بودم میخوای باور کن می خوای نکن بقول معروف دروغ که استخون نداره منهم یکی از افراد ملت حراست شده ایرون بودم وتوی شرایط دروغ ودرغگوئی دروغ شنوی وطنم درس حکمت و فلسفه میخوندم اون روز ها پدر بزرگ پدری من که یک مجتهد  بزرگ بود مریض بودندو در سال  1316در روستای مرانک          د ما وند بسرای باقی شتا فتند ومن را در تهران منزل پدر  بزر گ مادری ام حاج شیخ احمد حاج ملا حاجی که در  بازار تیمچه    حا جب  الدوله سقط فروشی داشتند در  مدرسه نصرتیه فر هنگ بعلت هوش زیادم بردندم کلاس چهارم ابتدائی ومنهم مثل اکثر دروغ پرداز ان اومدم خونه به پدر مادرم گفتم من رو بردن کلاس نهم متوسطه در حالیکه مدرسه من دبستان بود نه دبیرستان پدر مادرم کلی برایم صلوات فلرستادند وفردا یک دستمال ابریشمی بزرگ کتاب د بیرستانی برایم خرید ند بردم مدرسه

یک کتابش پشت جلدش نبشته بود علم الشیاء مخصوص کلاس نهم متوسطه چاپ مظفری سنه 1315

در سر کلاس کتاب رو باز کر دم چون نزد آیت الله بزرگ پدر بزرگم از سن پنج سالکی تعلیم خواندن ونبشتن آ موخته بودم خواندن وفهمیدن نبشته ها برایم آسان بود در این کتاب  در مورد نشاسته نبشته بود نشاسته شیعی است که از مغز گندم میگیرند و با آن فرنی میپزند ویقه آ هار میزنند

من کو چولو شروع کردم بخواندن وخندیدن معلم ما که خدا رحمتش کند خلق نیکوئی داشت سر مشسقش هم همیشه این بود هرکه را روی خوش و نام نکوست ** مرده و زنده من عاشق اوست

کتاب را از من گرفت کفت پسر جان این کتاب دبیرستانی نزد توچه میکنه وبعد هم برای چه میخندی

گفتم این هارو پدر مادرم برای این کلاسم خریده وخنده ام برای اینکه در منزل پدر بزرگم کتاب های ابن سینا ومحمد زکریای رازی هست خنده ام گرفته که چگونه رازی نشاسته را فرنی پخت وبعد ازش الکل رو کشف کرد اینها باهم ساز گاری ندارد

خدایش رحمت کند نگاهی عمیق بچشمانم انداخت و اشک هایش را پاک کرد وگفت خدایا چطور دارند در این معارف وفرهنگ بچه های باهوش ایران را تربیت میکنند وعاقبت آنها چه میشود

فردایش رفت بازار نزد پدر مادرم حالیش کرد من را خجالت ندهد وکتاب هارا عوض کرد برایم آورد در کتاب چهارم ابتدائی در کنار اشعار حا فظ وسعدی هم نبشته بودند

سار از درخت پرید آش سرد شد ** مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد** خرابه های ری نزدیک تهران است

وچند روز بعد معلم نازنین ما در خانه سکته کردو رفت

در حالیکه روی یکقطعه  کاغذ که در دست های مهربانش مانده بود نبشته بود

زان پیش که برگور من ای ماه بتابی**بر بستر آشفته ام آ هسته فرو تاب

خدارحمتت کند تورا  ای معلم نازنین وسترک من



این مقاله را قبلا در وبلاگ دیگرم نبشته ام وچون میداتنم عده ئی بسیار آن را نخوانده ا ند مجددا در این وبلاگ با ویرایشی بیشتر بعرض بازدید کنند گان عزیز این وبلاگ میگذارم


من نه مورخ هستم ونه مبلغ دین و مذهب مردم

بلکه در تحقیق و سیره دین ومذهب تاریخی ملت ایران

از پیدایش طریقه آدم شدن در قالب های گو ناگون انسانی تا به امروزقلم میزنم و

این کار من از مجرای تفنن وسرگرمی خودم ودیگران نمی باشد بلکه از مجرای ماٌموریتی میباشد که خداوند متعال بر عهده هر انسان متفکری باشکال گوناگون گذارده است که در عرصه زندگی بایستی رسالت خودرابه انجام رساند واین رسالتها بصور گوناگون از حرفه های مختلف زندگی کردن سر چشمه دارد که باید بگوید یا بنویسد ویا به طرق ممکن در خدمت جامعه ودست آ خر در خدمت تمام جوامع بشری قرار دهد


واینجانب بقول معروف با هزارو یک دلیل  از این طریق رسالت خودم را شروع کرده ام وتا زمانیکه در این نشعه از زندگی هستم در اجرای این رسالت قلم خواهم زد

حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس          در بند آن مباش که نشنید یا شنید

با این مقدمه فر یاد برمیدارم ای انسانها ئیکه امروز خودرا مسلمان میدانید با خبر با شید بقول معروف

هر گز نرسی به کعبه ای اعرا بی        این ره که تو میروی به تر کستان است

قلم من که از سخنان درون م  بر صفحه اینتر نت نقش میبندد مطالبی نمی باشد که

در حوزه ها ومکاتب ومدارس وغیره و غیره یاد گرفته باشم بلکه

بعضی افراد چون من اطلاعات مان دست بدست سینه بسینه از اجداد وپداران مان بما رسیده است

که یکی از آنها اینجانب هستم که 19 پشت با قوام الدین صادق المرعشی فرزند ظهیر الدین داماد وجانشین شیخ حسن جوری قا عد سر بداران خراسان فا صله دارم وآن بزر گوار حدود هفده هجده نسل با امام سجاد نوه علی  مر تضی فاصله داشته وتمامی بزرگان بر خواسته از این بزرگواران من جمیبع جهات هم مقام عظمی رو حانیت داشته اند وهم امیری بوده اند در مشاغل گونا گون زندگی واین اخبار تاریخی عنوانش کعب الا خبار یاخانه اخبار است که صحت آن بر هر عقل صاحب و جدان وخردی پو شیده نیست


لذا با توجه باین مطالب فر یاد بر می آورم که ای مسلمانان ایرانی این دین ومذهبی را که امروز بنام اسلام

عمل میکنید فرسنگها با حقایق اسلام فا صله دارد وبه   بی راهه میروید

مانده ام معطل که از کجا شروع نمایم که باعث طول کلام وخستگی شما نشود که این نکته به ذهنم رسید از

اینجا شروع کنم که در اسلام میفرماید کاسب حبیب خدا میباشد

این مطلب در وازه شهر بزرگ فهم وشعور انسانیت است زیرا

دراین شهر کاسب عنوان  صنوف بیشماری میبا شد.. از کسب مال گرفته تا کسب دانش وفن وشعورو مقام های بلند درجوا مع میباشد..وهر مسلمانی  که این کونه کسب ها را فقط برای خودش واعوان وانصار خود بخواهد برادر وهمراه شیطان نفس خودش میباشد؟ ونه تنها بدعت بر اسلام نهاده بلکه خیانت در کلام


خداوندمکتوب شده در قر آن  کریم نموده است

در کجای قر آن واسلام آمده است که تو خریدو فروش وجمع آوری مال وثروت راکسب مطلق میدانی که با هزاران حیله ونیرنگ مردم را می چاپی وازاین راه خمس و زکات میدهی که غرفه های متعدد در باغ بهشت برای خودت کاسبی کنی ومیگوئی الکاسب و فی حبیب الله فرق نمیکند این کاسبی از چه دکانی شروع گردد از راه جاه ومقام اجتماعی گرفته تا دکه داری در بازارها وکو چه ها ومحله ها کاسبی از راه ظلم گرا ئی یا اشسرافیت وسوء استفاده از خدمات مردمی که باشکال گو ناگون بر عهده گرفته ای

بقول سعدی اگر چون تیشه نجاری همه را بسوی خود میتراشی دیوی لعنت شده از طر ف خدا وند متعال هستی واگرمانند اره چیزی سوی خود میکشی وچیزی برای مردم میگذاری انسانی هستی که به مقام آد میت راه یافته ئی و بتو تبریک عرض مینمایم

وسعدی در نصیحت های عارفانه اش سروده            چون تیشه مباش و جمله زی خود متراش

تعلیم ز اره گیر در عقل معاش * چیزی سوی خود میکش و چیزی می پاش


ای مسلمانانی که مذاهب شیعه گری یا سنت گرائی داریدبخدا وند سوگند عملی که امروز بنام اسلام    بجامی   آ ورید شما که اهل سنت هستید بدانید عمل امروز شما تقلید از اعمال و بدعت های نهاده شده توسط

بنی امیه وبنی عباس است همان شخصی که نامش در تاریخ   ابو صفیان نبشته شده است که   از بعثت رسول الله تا فتح مکه باا و جنگید ومسلمانان را چون گندم های کشت شده درو کرد محمد وصحابه اش را در شیب ابوطالب زندانی نمود وگرسنگی و تحریم گر سنه نگاه داشتن مردم را در جهان پایه گذاری نمود؟؟


در جنگ احد دندان پیامبر را شکست ودر مکه خا کستر گرم بر روی مبارکش پاشید و پهلوی حمزه عموی با شرفش را شکا فتند وجگرش را به دندان خا ئیدند وعباس عموی پیا مبرنا برده از عقل وخرد دراین مدت یار غار ابوسفیان ویارانش بود در تمام بزم هایش از هر قبیل شرکت داشت


ومیدانید واکر نمیدانید بدانید این چهار نفر یعنی ابوسفیان وعباس وعمرو عاص وخالد ابن ولید در فتح مکه بدو دلیل متقن مسلمان ظاهری شدند  یکی از ترس نا بودی کامل دوم بعشق سوء استفاده از راٌ فت پیامبر واستفاده از مقام اشرا فیت میان اعراب بتوانند یک امپرا طوری عربی برای چا پیدن انسان های مظلوم پایه گذاری کنندو پیامبر اکرم وا قعا بطور کامل مسلمان وارسته ئی بود که رسا لتش را به بهترین شکلی بانجام رسا نید او نمیتوانست مانند مسلمانان امروزی مردم مسلمان را خودی وغیر خود بخواند هرکس که

بوحدانیت خدا ورسالت او ولو به زبان اقرار کرد اورا مسلمان خواند

نهایت اینکه چون از آ ینده خبر داشت وطبیعت های انسان را میدانست که بعد از او چه اتفاق     خوا هد افتاد


سفر آخر خودرا به مکه حجت الوداع نام نهاد یعنی در آن روز حرف هائی زد ونصیحت ها ئی کرد که در   آینده بر تمام مسلما نان جهان حجت رسالت خودرا با تمام رسانیده باشد که مسلمانان نگو یند که ما نا دانسته به منجلاب ضلالت افتادیم

در این روز پیامبر فرمودامروز دین شمارا تکمیل میکنم

بدینصورت که بعد خود دو یادگار در میان شما میگذارم اول قر آن کریم است که مکتوب است دوم عترت خودم علی مرتضی را در میان شما میگذارم که حامل قر آن است که اگر من شهر فهم وشعور قرآن هستم

علی درب ورودی بدین شهر است

وبعدا به علی فرمود یاعلی بعد من نوکیسه های مسلمان شده بازور جنگ وشمشیر نصمیم خواهند گرفت از اسلام یک امپرا توری برای غارت بندگان خدا درست کنند وتو وفرزندانت باید با علم ودانش خود مردم جهان را آگاه کنی هیچ دین الهی مخصو صا اسلام دین حکومت کردن بر مردم نیست دین اسلام هدایت مردم را

بطرف رستگاری وفلاح میخواند وسلام

 واین مردم هستند که باید صاحب امری را انتخاب کنند که مطیع خدا ومطیع رسول خدا باشند تا اینطور است وظیفه مسلمانان اطا عت از آنها میباشد


وظیفه صاحب امر این است که مردم با او بیعت کرده باشند نه اشراف صاحب قدرت ومکنت ودیگر اینکه حکومت دروغ گوی سیاس نباشد چون دروغ گوی سیاس نمیتواند راست بگوید که نداریم ونمیدانیم باید دروغ بگوید که داریم ومیدا نیم

پس حکومت از آن مردم است که جمهورشان کار گذاران خودرا انتخاب میکنند ودر کارشان نظارت میکنند

وچون جمهور مردم هستند ترس از نداشتن ونمیدانیم ندارند وبخود دروغ نمیگویند  چون در میان مردم دا نا یان و  صا حبان حرف ومکنت زیا دندوحتما بفلاح ورستگاری خواهند رسید

اینجانب این بحث را در اینجا خاتمه میدهم وفریاد میزنم ای ایرانیان مسلمان پیرو علی مرتضی وفرزندان معصومش چرا هفتادو ملت شده اید؟؟ که حافظ قر آن کریم فریار بزند

جنگ هفتاد دو ملت همه را عذر بنه* چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

یا آن یکی دیگر  بگوید

هفتاد و دوملتند در دین کم و بیش     مقصود تو ئی بهانه بردار از پیش

بخدا سوگند وبقر آنش ورسول گرامیش  وعلی مر تضی یش سوگند نه محمد ونه علی ونه اولادش هرگز نااهلان را در نیرو های خود نگماردند که اگر مسلمانی ولو بناحق خواستار حقی شد اورا مورد شتم و ضرب قر ار دهند وشکنجه کنند


این اعمال نا پسند فقط زاده نظامهای بنی امیه وبنی عباس بوده که بعد پیامبر این بدعت های نامردمی را بنیاد گذاردند که متاسفانه مورد استفاده حکومت ها قرار گرفته وقرن ها میبا شد که ادامه دارد وبدینوسیله آب به آسیاب دشمن ریخته شده ویک میلیارد مسلمان جهان

بدینوسیله در دام سیهو نیسم مکار افتاده اند

چرا اینطور است چرایش را در همین مقاله تحت عنوان ویرایش هاادامه میدهم که اگرتوفیق زنده ماندن در میان شمارا دا شته با شم

جاوید ملت ایران ایرا نیان مسلمانی که که مردم را به رفاقت وبرابری وعاری از ظلم وستم میخواهند

اکنون یک نگاه به تاریخ امریکا اندازید

این کشورهای کوچک و بزرگ در قاره امریکاکه ز نظر تاریخی حدود چهار قرن است که کشف شده در حالیکه در قرن ها قبل آسیا واروپا وافریقا بصورت نصبی بهم متصل بود در نتیجه سقوط سنگهای آسمانی قسمتی از زمین بزیر آب رفت چون تروا و سمت دیگر چون امریکا

ازشرق  چین وژاپن جدا گشت واقیانوس اطلس میانش حا ئل گردید

وچون این بحث مفصل وحا ئز اهمیت است وممکن است خوتاننده خسته شود

بقیه مطلب را در پست دوم این مقاله خواهم نبشت

 

خدایا زین معما پرده بر دار از محمد علوی کلار آ باد تنکابن مازند



خدایا زین معما پرده بر دار

آنقدر ذهنم به رفته های تاریخ ملت  ایران مغشوش است که نمید انم از کجا باید شروع بنمایم وبکجا باید خاتمه دهم که بقول معروف خدارا خوش آ ید فکر میکنم تا مثل هائی نزنم که مخاطب من نفهمد که چه میکویم وچه مینویسم باصطلاح روند کار بدست نمی آید


پس گوش کنید به مثل اتینا ی من تا بقول اکرم بنائی که معروف  به  اکی بنائی بود .. فهم مان بره بالا این بنده سرا پاتقصیر در زمانهای طفولیت ونو باوگی وجوانی در روسنای مرانک دماوند پسر اربا ب بودم به پدرم میگفتند حضرت آقای آ میرزا محمد باقر به بنده هم میگفتند آقازاده ایشان؟  فهمت بره بالا تا بدانی منظورم چیبست؟؟؟/

خوب ما برای اداره کشا ورزی مان چندتا کارگر بدبخت مفلوک داشتیم که به قدرتی خدا پنداری زبون نداشتند ولال بودند وکنگ...  چرا اینجور بودند چون خیال میکردند خدا اونهارو اسیر و برده ما کرده وروزی شان را بدست بی مقدار ما نهاده صبح تا شام فحش میخوردند و هیچ نمیگفتند چون ارباب دستش توی جب خدا بندگانی بود که ما ارباب ها هم بنده این خدا بنده ها بودیم نتیجه زحمات این رعیت هات میرفت توی جیب آنها وحکم داغ و درفش زندان و اشکلک مال آنها میشد


البته پدرم اینگونه آدمی زاده نبود مهربان بودو شاعر مسلک اگر هم بکسی میخواست فحش بدهد بخودش فحش میداد مثلا میگفت جانم چرا این کار را کردی من نامرد که بتو هشیار داده بودم این کار را نکنی تنها گناه پدرم این بود که ارباب بود وبرطبق رسوم ایرا نیان همه بندگان بودند و خسرو

پرست وپدر من هم مستثنا نبود


تا اینکه یک کودک ده ساله ویک مرد چهل پنجاه ساله در اثر اتفاق واستعداد تربیت شدن پدرم ...این کودک واین مرد مارا تربیت کردند واز آن روزگار تا حال زندگی بر روی ما لبخند زده است وما از خودمان راضی هستیم ومیدانیم که خدا هم از ما راضی میباشد

واین اتتفاق اول از کودک شروع شدکه اسمش رسول بود واز فامیل پدری دور ما بود که جو روز گار او داسیر استعمار ما کرده بود وبرای کمک به پدرش نزدما با قرار داد هشت ماهه گاو چران شده بود وصبح ها وعصر ها هم میبایستی سبزی های منزل مان را با آب پاش آب بدهد ضمن قرار داد مزدش که گندم بود می بایستی ده تومان پول هم میگرفت  روزی این آقا رسول به پدرم گفت آقا ده تومن بده بابام از دما وند برام گیوه بخره پدرم گفتند پول ندارم برو بعدا میدهم رسول گفت پس پول بده برای ظهرتون از نونوا ئی نون  بخرم پدر م دستش را کرد توی جیب شلوارش پس از چند لحظه کنکا ش یک اسکنا س صد تومانی بیرون کشید داد به رسول که قیمت 15 کیلو کوشت بود که امروز 180 هزار تو مان ارزش آن است

رسول پول را گرفت رفت ده متر دور تر ازپد رم ایستاد گفت آقا تو میگوئی من دروغگورو سگ میدونم پس چرا خودت دروغ میگوئی برای مزد من میگی پول ندارم اما برای شکمت صد تو منی میکشی بیرون


من اشکی شفاف را در چشمان پدرم دیدم که بدون تامل  گفت رسول اون صد تومان مال خودت که بمن درسی داددی که هیچ معلمی یادم نداده بود این صد تومان دیگر را هم  بگیربده به پدرت هرچه لازم دارید برایتان بخرد اما موضوغ صفر علی رعیت مان  

یکی از این سالهای زندگی محصول کشاورزی ما بد شد هم ما وهم رعیت ها سهم برداشت مان کم شد وزیان دید یم سال بعد که رعیت ها آمدند قرار داد ببندند صفر علی بپدرم گفت آقا ما دیکر جمعی کار نمیکنیم مقداری زمین در اختیار هریک ما قرار بده که با فکر خودمون کاشت بکنیم فقط شما نظارت کنید پدرم گفتند به چه دلیل این حرف را میزنی جواب داد وقتی من مسئول کاشت وداشت محصول اتم باشم حد اقل مسئول خرج زن و بچه خودم هم هستم میدانم که چکار میکنم

ولی انطور که شما وآقازاده هایتان ومباشر تان مرتب دسنور ها جورا جور میدید نتیجه محصولم کم میشود وزن وبچه من گرسنه میمانندپدرم حرف صفر علی رو قبول کرد از آنسال ببعد وضع زندگی ما وکار گرانمان بصورت چشم گیری بهتر شد ودر نتیجه زحمت پدرم هم کمتر شد وتوانست استراحت بیشتری بکند

این مثل هارا بدین جهت نبشتم که بگو یم در طول تاریخ ده هزار ساله زندگی ملت ایران همیشه مردم زیر چماق  حکام ریزو درشت حکومتی قرار داشتند وکار مندان این حکام بقدری از دانش زندگی کردن بی بهره بودند که نمیتوانستند خانواده های خودرا تربیت کنند چه رسد باینکه یک ملت را اداره نمایند اکنون داخل قرن پانزدهم هستیم که مسلمانیم ولی مسلمانی هستیم حکو متی که حق نداریم در روش اجرای دین و مذ هب مان عقل وخرد خود مان را بکار گیریم وکار کنان دولتی امر به معروف ونهی از منکر را بدلخواه خودشان اجرا میکنند که مینویسند ومیگویند بصورتیکه مردم اجرا بکنند نه خودشان


اکنون اطاعت کردن از صا حبان امر مردم حکومتی درس برابر اطاعت کردن از خدا ورسوا خدا قرار دارد واین آیه قر آن کریم فریاد میزند از حکومت هائی اطاعت کنید که مطیع خدا ومطیع رسول خدا باشندچکونه حکومتهای تاریخی خدا مطیع خدا ومردم خدا بوده اند در حالیکه خدا در قر آن میفر ماید من مردم را شعبه شعبه بصورت ملت های گوناگون خلق نمودم که از یکدیگر جدا باشند وعقل وخرد جمعی خودشان را ملاک کار هایشان قراردهند تا نظم زند گی آنها به سراط مستقیم ودرست هدایت گردد


ولی میبینیم فتح علی اشاقه باش قلدر قاجار سر سره سوار پشیزی برای ملت ایران ارزش قائل نیست

و 18 شهر از شهر های ایران را در دوقرار داد ننگین ترکمن چای وگلستان به روس ها می بخشدچرا ؟؟/ برای اینکه حکومت وی برای آشپز خانه وپرکردن شکم باره های ریزو درشت خودش کار میکرد نه برای کیان ومرگز دایره زندگی ملت ایران

وصاحب امر دیگری  از همان طا یفه مظفر الدین شاه نفت وانر ژی یک ملت را بایک دست نبشته اتابک امضا میکند و بطرف انگلیس سر میدهد که چند روزی به فرنگ برود وخوش بگذراند میبینیم رضاخان پهلوی صاحب امر مردم ایران میشود که تانگ و توب بخرد وبا قدرت آن اموال مردم را بچاپد ولی در برابر هجوم روس و انگلیس و امریکا در شهریور 1320 خودر خراب میکند

فکر میکنید این ملت خراب بود ونمیفهمید

اگر این طور بود چرا سورنا سردار بزرگ ایران به امپرا تور مقتدر روم گفت اگر در دست من موئی میبینی پایتخت وخاک وطنم را خواهی دید چون اقتدار یک ملت را پشت سر خود داشت شاه عباس کبیر صفوی وقتی بسلطنت رسید نیمی از کشور در اشغال بیگانگان بوداز جمله بندر عباس در خلیج فارس بود که نام فرنگی کامرون به آن داده بودندمیبینید شاه عباس یک بچه چوپان را که نامش الله قلی بود بسرداری خود بر گزید ویک ملت پشت این بچه چو پان همه خاک وطن را از شر اجانب پاک کردندمن اگر بخواهم ازتاریخ عظمت ملت ایران را بنویسم قلم وکاغذ کم می آورم

پس چرا اینطور است که میبینیم


بدانید تا زمانی که فرهنگ مر دم چون گوسفند هستند واحتیاج به چوپان دارند بقول آذری های عزیزمان بدور که واره

آخه من چه بگویم وقتی آب شرب منازل مردم دولتی میباشدودست بانکها وشرکت های تعاونی مردمی هر شهرو روستا نیست دئیس مفلوک آب یک شهرو روستا تابع بالاتر های خودش است تا برسد به رئیس حکومتی معلوم است که نمیتواند باکمک مردم منابع آبی را که هدر میرود به خانه های مردم برسانددر حالیکه مصرف آب یک ملت 70 ملیونی اگر سرانه 10 لیتر در روز باشد میشود روزی هفتصد هزار متر مکعب آب که از منابعی تاٌمین میگرددکه هر ثانیه هشت هزار لیتر آب بدست آید

من اینجا نمی خواهم ونمی توانم با ار قام بازی کنم فقط میدانم از یکملیون و ششصد هزار کیلومتر مربع خاک ایران هشتصد هزار کیلو مترش کویر وکوه ودر یاجه نیست بلکه خاکهای حاصل خیزی میباشدکه هشتاد ملین هکتار زمین است که آب هم در آن بصورت پرا کنده موجود است که تنها مردم در قالب بانکها وشرکتهای تعاونی قادرند که معجزه بکنند نه ارگان های دولتی که تنها وظیفه شان در نظارت واجرای قانون امنیت ملی میباشد نه امنیت اعضای حکومتی به ارث مانده از روند ده هزار سال پیش تا اکنون